سایت شخصی پرویز رضایی

سردفتر اسناد رسمی 695 تهران

سایت شخصی پرویز رضایی

سردفتر اسناد رسمی 695 تهران

  • ۰
  • ۰

خاطرات دفترخانه 

در همین جا از مردی نوشتم که با همسر و پسر بزرگ و نوه اش برای دادن وکالت طلاق آمده بود و از شکایت آنها از آن شخص که برغم دهها بار تعهد باز هم پیمان شکنی کرده و با صغیر و کبیر رابطه جنسی برقرار می کرد خانواده اش ادعا داشتند در حال حاضر هم با خانمی که حداقل ده , پانزده سال سنش از او بیشتر است ارتباط دارد و البته آن اقا هیچ کدام از این اتهامات را انکار نمی کرد و تنها مدعی بود بخاطر نیاز مالی مجبور به حفظ ارتباطش با آن زن است و الا سفته هایی را که آن زن از او دارد به اجرا می گذارد

مرد گله داشت که از طرف خانواده طرد شده و حتا شب ها جایی برای خوابیدن ندارد ...بخاطر وضعیت مالی و نا بسامانی که داشت حس ترحم عجیبی نسبت مرد پیدا کردم او را مستاصل می دیدم و به نظرم آدم صادقی می رسید با اینکه اطمینانی به توانایی اش نداشتم از او خواستم تا راهرو دفترخانه را نقاشی کند شاید کمک هزینه ای باشد و او پذیرفت اما بعد از یکی دو روز که مجموعا از چهار , پنج ساعت بیشتر تجاوز نمی کرد کار را رها کرد و دیگر مراجعه ای نداشت ..
دو سه روز بعد پسر بزرگش به دفتر امد و با ابراز شرمندگی از من خواست تا نقاشی نیمه کاره ساختمان را تمام کند راستش همه رنگ هایی را که به در و دیوار زده مالیده بود بخاطر عدم زیر سازی و ...هدر رفت و مجبور شدیم کار را از نو شروع کنیم 
اما ماجری تا همین جا خاتمه پیدا نکرد پسرجوان آن مرد در کنار نقاشی ساختمان و کارهای دیگری که بعد از این جریان و با شناخت بیشتر و از او به عهده اش گذاشتم با من ارتباط نزدیکتری پیدا کرد و وقایع تلخی که هر روز بخاطر شرایط بد پدرش اتفاق می افتاد با من در میان می گذاشت 
یک روز تعریف می کرد طنابی جلو در خانه آنها که مادرش هم آنجا سکونت دارد اویزان کرده و می خواسته خودش را به دار بزند روز دیگر با ظرفی از اسید در محل حاضر شده و قصدش این بود که به صورت خود و همسرش اسید بپاشد و ...
یقین داشتم مرد بد طینتی نیست و از روی خباثت این کارها را انجام نمی دهد یک روز هم به دیدن من آمد می گفت چیزی در بساط ندارم و همه دارایی ام یک ماشین پراید است که اگر خانمم به خانه برگردد به او منتقل می کنم...
بطور خصوصی با پسربزرگ مرد صحبت کردم و از او خواستم تا پدرش را به به یکی از بیمارستان های مغز و اعصاب ببرد اوضاع و احوال مرد نشان از نوعی اختلال روانی داشت

دو روز بعد پسر جوان به دیدنم آمد خوشحال بود می گفت همه ما اشتباه کردیم مادر بیشتر از همه خودش را ملامت می کند پدرم دچار نوعی بیماری است که به گفته پزشکان پنجاه برابر یک انسان طبیعی تستوسترون ترشح می کند او آنگونه که ما تصور می کردیم آدم شهوتران و بی بند و باری نیست و حداقل با آزادی و اراده این کارها را انجام نمی داده مریض است همچنین گفت وقتی پزشک در مورد فاصله نیاز جنسی اش از او پرسید پدرم توضیح داد در یک روز پنج تا شش بار احساس نیاز به ارتباط جنسی با جنس مخالف دارد و...به توصیه پزشک متخصص آن مرد برای کنترل و درمان این بیماری می بایست حداقل بیست روز در بیمارستان بستری و مدتها تحت درمان باشد. 


...خاطرات دفترخانه

  • ۹۸/۰۴/۱۸
  • پرویز رضایی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی