سایت شخصی پرویز رضایی

سردفتر اسناد رسمی 695 تهران

سایت شخصی پرویز رضایی

سردفتر اسناد رسمی 695 تهران

  • ۰
  • ۰


خانم از زن و شوهر جوان خواست تا بیرون از دفتر کار من منتظر باشند صدای جر و بحث و گریه زن مدام به گوش می رسید
خانم به آهستگی صحبت می کرد نمی خواست دیگران حرفایش را بشنوند . خودش را مشاور آنها معرفی کرد اما بعدا معلوم شد نسبت دوری هم با خانواده مرد دارد
گفت مدت 8 سال از ازدواجشان می گذرد و یک دختر چهار سال و نیمه دارند مرد برخلاف همسرش که از او متنفر است عاشق زن است و چند ماه می شود که با مرد دیگری رابطه نا مشروع برقرار کرده و علنا به این قضیه اقرار می کند.
گفت شوهرش گوشی موبایل او را گرفته اما مردی که با او رابطه دارد مرتب پیامک می فرستد و اظهار علاقه می کند خانم گفت دقایقی پیشتر زن برای وادار کردن شوهرش به دادن موبایل خود سر چهار راه وسط خیابان نشسته و موجب راه بندان شده است
خواستم تا زن و شوهر به داخل اتاق بیایند تا داستان را از زبان خودشان هم بشنونم اما ظاهرا آن خانم حرف نا گفته ای باقی نگذاشته بود و صحبت های زن و مرد جوان عین مطالبی را که او نقل کرده بود تایید می کرد
زن جوان یکسره اشک می ریخت و از شوهرش می خواست تا حضانت دخترشان را به او واگذار کند و مرد ضمن اینکه سعی در آرام کردنش داشت زیر بار نمی رفت و خود را بازنده اصلی این معرکه می دانست و معتقد بود در این میان هیچ کس به اندازه او ضرر نکرده است
همسرش با مرد دیگری رابطه نا مشروع دارد و به دنبال خوشگذرانی خودش خواهد رفت و ماشین و آپارتمان شان را هم قبلا به نام او کرده ! در حالی که خودش یک چهار دیواری برای زندگی ندارد و تنها چیزی که می تواند به آن دلخوش کند دخترش است که حالا زن خیانت کارش می خواهد آن را هم از او دریغ کند
مرد در عین اینکه حاضر به گذشتن از این خواسته خود نبود اما طوری صحبت می کرد که زن بیش از آنچه بود آشفته تر نشود
مطابق سند ازدواج مهریه 314 سکه طلا بود و در ابراء و بخشش آن هر دو توافق داشتند اما زن حاضرنبود از حضانت و سرپرستی طفل مشترکشان صرفنظر کند حتی به قیمت از دست رفتن آبرو و حیثیت برباد داده اش ...
در این میدان سلاح مرد آبروی زن در بین خانواده و تهدید به علنی کرده ماجرا از طرف مرد مخصوصا آگاهی پدر پولدار و متعصبش بود
و اسلحه زن حق سرپرستی و حضانت طفل و صعف همسر عاشق پیشه او که همچنان شیفته و واله اش بود .
این قضیه حواشی فراوانی داشت که در حال حاضر شاید نوشتن و خواندن همه آنها خارج از توان من و حوصله شما باشد تا فرصت و مجالی دیگر ایام به کلام 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی