می خواستم در مورد قربانی و عید قربان مطلبی بنویسم نوشته آقای علی زمانیان را خواندم منصرف شدم و حیف آمد آن را با دوستان به اشتراک نگذارم
خواب ابراهیم
هر کس هزینه ی رستگاریاش را خودش باید بپردازد و نه دیگران
روزگاری به خواب ابراهیم آمدی و به او دستور دادی تا فرزندش را پیش پای تو و برای قرب به تو، قربانی کند. بر خود لرزیدیم که از ما (مایی که اسماعیلِ همهی تاریخیم و مایی که همواره قربانیان خواب دیگرانیم)، جز قربانی شدن چه میخواهند؟ این همان کاری است که در تمام تاریخ رخ داده است.
و ابراهیم با دلهرهای عمیق و برای رستگاری خویش، فرمان تو را به سر نهاد و انجامش داد. تو اما از کبریایی خویش فرود آمدی و دستان ابراهیم را گرفتی و نگذاشتی فرزندش را قربانی کند. شاید از همان ابتدا نمیخواستی اسماعیل قربانی شود. قصدت کشتن نبود، نجات انسان از قربانی شدن در پای خواب دیگران بود. میخواستی با اجرای نمایشی تلخ، اما با پایانی شیرین، پیامی را برای تمام تاریخ و برای همه ی آدمیان بفرستی.
فرود آمدی و در تاریخ دخالت کردی تا بگویی:
قربانی کردن انسان، حتی برای تو ممنوع است. تا انسان را رفعتی بزرگ عطا کنی و نشان دهی که آدمی، (دیگران که هیچ)،حتی نباید در بارگاه با عظمت خودت هم قربانی شود.
تا بگویی رستگاری آدمی از مسیر قربانی کردن (کشتن) و قربانی شدن (کشته شدن) نمیگذرد.
تا بگویی هیچ کس حق ندارد به بهانهی رستگاری خویش و یا رضایت تو دیگری را قربانی کند.
اما
اکنون حال ما را بنگر. قربانی میشویم، نه به دستور تو.
بنگر چگونه ما را نه برای تو و نه در پای تو، که به خواست خویش و در پای خوابهای آشفتهشان قربانی میکنند. تو قربانی کردن انسان را ممنوع کردی اما اینان نه تنها آن را مجاز، که فوزی عظیم میدانند. و مگر قربانی شدن تنها با کشتن جسم و جدا شدن سر از بدن معنا میشود؟ قربانی شدنهایی هست که بسی درد و رنجش از جان دادن سختتر است. و آن وقتی است که آدمی را از آن جایگاه رفیع انسانی به خاک مذلت و حقارت به زیر میافکنند. و آن وقتی است که به قهر و سلطه، همه ی حقوق آدمی را انکار، و او را بی پناه محصور میکنند. و آن وقتی است که از دیگران نردبانی میسازند برای رسیدن به رستگاری خویش.
قربانی میشویم، زیرا اراده و اختیارمان را در پای اجبارها قربانی میکنند. و مگر شرافت انسان به اراده و انتخاب او گره نخورده است؟ قربانی میشویم، زیرا زندگی ما قربانی میشود. و مگر ما را خلق نکردی که زندگی کنیم؟ ما را قربانی میکنند، زیرا عمر ما را در پای تاریکی و جهل خویش به تباهی میکشانند. و مگر آدمی را چند سال عمر و زندگی است که تمامش را در میدان تشویش و هراس و در کمبودها و رنج ها تلف کند؟ قربانی میشویم، زیرا روح مان را قربانی میکنند. معنای زندگی ما را به قربانگاه پوچی میبرند. باورهای ما را به تیغ تیز میکشانند و در پای منافعشان ذبح میکنند.
تو از حق خویش گذشتی، اکنون بنگر که ما چگونهایم. تو انسان را قربانی نمیخواستی، و از این رو بود که در نمایش بزرگ و رازآلود، ندا دادی که ابراهیم، دست نگهدار، اسماعیل نباید قربانی شود. اما اکنون بنگر که چگونه کلامت را از یاد برده اند. با نمایشی روشن نشان دادی که نمیتوان و نباید دیگران را همچون ابزاری برای رسیدن به ارزشها و رستگاری خویش نادیده گرفت. هر کس مسئولیت خود را خودش بدوش دارد. دیگران را نباید قربانی ارزشهایی کنیم که ارزشمندشان می پنداریم.
حالِ انسان امروز را بنگر
بنگر چگونه او را در پای محکم شدن صندلی قدرت ذبح می کنند. در پای ارزش های خیالی شان قربانی می کنند. گاهی به نام ملیت، گاهی به نام امت، گاهی به نام مبارزه، گاهی برای رسیدن به بهشت زمینی و گاهی در پای پول و سرمایه. میلیون ها انسانِ قربانی شده را در مذبح خوفناک بنگر که چگونه پیش پای توهم دیگران از میان رفته اند و می روند. تویی که می خواستی انسان را از قربانی شدن نجات دهی، بنگر چگونه استخوانهایش زیر بار سنگینی نام تو شکسته می شود. به نام تو، انسان را از یاد می برند و حقوقش را قربانی می کنند.
ذبح اسماعیل اولین نبود. میخواستی آخرین باشد، شد؟