از مراجعان امروز من دختر خانم و اقا پسری بودند که بیست و دو سه سال بیشتر سن نداشتند البته اگه تو روزگار ما زندگی می کردند شاید ی بچه کوچک هم همراه شان بود اما امروز ازدواج جوان ها ان هم تو این سن و سال خصوصا در شهرهای بزرگ واقعا استثناست .
از علت مراجعه شان پرسیدم خانم جوان که از همسرش سر و زبان بیشتری داشت و ی سرو گردن بلند قامت تر بود گفت :اقا من می خواهم مهریه ام را ببخشم بعد هم قباله ازدواجشون را روی میز من گذاشت .
خیلی اجمالی نگاهی به محتویات سند انداختم مهریه خانم چهار ده سکه طلا بیشتر نبود انهم با شرط عند الاستطاعه ! برای اینکه به بهانه ای مرد را هم وادار به گفتگو کنم از او پرسیدم:
- ایا خانم حق طلاق هم دارد ؟
مرد جوان به آرامی گفت : نه
گفتم : اینکه قراره اگه ی روزی توانایی مالی داشتی چهارده تا سکه به خانمت بدهی اذیتت می کنه؟
گفت : نه اقا خود خانمم اصرار داره مهریه اش را ببخشه !
از ظاهر و لحن مرد جوان معلوم بود که صادقانه حرف می زنه و قصد فریب کاری نداره اینجا بود که خانم دوباره رشته کلام را به دست گرفت و به حمایت از همسرش در آمد و گفت :
اقا من خودم حق طلاق نمی خواهم و وقتی علتش را پرسیدم در حالی که تلاش می کردم تا دلیل موجهی برای عدم درخواست این حق دست و پا کنه گفت :
اقا راستش من کارهای اشتباه زیاد انجام می دهم می ترسم اگر حق طلاق هم داشته باشم اشتباه کنم و بی چهت از شوهرم که دوستش دارم جدا بشم ! به حکایت سند ازدواج خانم تحصیلات دانشگاهی داشت اما , اقا پسر بیشتر از نه کلاس درس نخوانده بود ! از خانم در مورد رشته تحصیلی او پرسیدم و وقتی گفت الهیات خوانده شگفت زده شدم صرفنظر از ظاهرش که به خانمی که خودش را مقید به احکام شرعی بداند هیچ شباهتی نداشت جالب از احکام و مقررات ازدواج هم بی اطلاع بود این موضوع را وقتی متوجه شدم که از او در مورد علت ناچیز بودن مهریه پرسیدم گفت من مهریه را قبول ندارم و در جواب سوال من که پرسیده بودم ایا می داند چنانچه مهریه ای تعیین نمی شد تکلیف عقد انها بلحاظ شرعی چه بود به غلط گفت لابد عقدمان باطل می شد !
به نظرم خانم جوان نیاز به جلسات مشاور و حتا روانکاوی داشت صرفنظر از انتخاب رشته تحصیلی غیر مورد علاقه و او حاضر به درخواست کمترین مطالبه در مورد حقی که او را در نهایت کمی برابر با همسرش می کرد نبود او از ازادی و داشتن حق تعیین سرنوشت خود که مستلزم پذیرفتن مسئولیت انتخاب ها و تصمیاتش بود به بهانه امکان اشتباه کردن می گریخت و به دنبال مفری بود که در همه حوادث زندگی و اسیب های حتمالی اینده به سوی ان بگریزد هرچند آزادی اش به امنیت ناشی از اسارت به تارج رفته باشد .