روز شلوغی بود صدای همکارانم که به مراجعان تذکر می دادند از ماسک استفاده کنند مرتب شنیده می شد.
خانم مسن , ریزه میزه و محجبه ای که با تر و فرزی از لای بقیه خودش را داخل دفتر کار من انداخت توجهم را جلب کرد .
در حالی که معلوم بود پله ها را به سختی بالا آمده با خنده ملیحی سلام کرد و گفت آقا می توانم ی سوالی بکنم ؟
از او خواسته تا قدری بنشیند و نفسی تازه کند بعد از مکثی کوتاه گفت : آقا مشکل من اینه که اسم شوهرم تو شناسنامه من هست اما اسم من تو شناسنامه اون نیست !
گفتم : خوب مشکل چیه ؟
گفت : آقا بیست و پنج ساله شوهر من رفته هیچ سراغی هم از من نگرفته بعد هم با یک خانمی ازدواج کرده الان هم چندتا بچه داره دخترش داره ازدواج می کنه !
حالا اینها را ولش کن اصلن کار خوبی کرده منم تو این بیست و پنج سال هر جا دلم خواسته رفتم سالی چند بار سفر کربلا و مشهد میرم ...! مشکل من اینه که اسم شوهرم تو شناسنامه من هست اما اسم من تو شناسنامه اون نیست !گفتم : خوب مشکلش کجاست ؟
گفت : می خواهم بدانم حالا اگه من بمیرم او از من ارث می بره ؟
گفتم : معلومه
گفت : آخه من سی سال کارمند دولت بودم کار کردم حقوق بازنشستگی می گیرم دو تا خونه دارم زندگی دارم هیچ کدام از این ها مال شوهرم نیست ! یعنی اگر من بمیرم شوهرم از اموال خود من هم ارث میبره ؟ گفتم : خوب معلومه دیگران از اموال ما ارث می برند . قرار نیست که ما اموالمان را با خودمان ببریم !
گفت : یعنی چقدر ارث می بره ؟
گفتم : علی القاعده چون شما فرزند مشترکی ندارید و وارث شوهر شماست نصف اموال را او به ارث می برد .
با تعجب پرسید : حالا اگر او زودتر از دنیا بره چی می شه ؟
گفتم : خوب در ان صورت بخاطر فرزند داشتن اقا و ازدواج مجدد او سهم شما یک شانزدهم از اموال اقا بیشتر نیست ....
گفت : تازه او که چیزی نداره ...حالا من باید چکار کنم ؟
گفتم : راستش بخاطر همین حرفها هم که شده توصیه می کنم تو این عمر باقی مونده بجای نگرانی از اموالت بعد از مرک بیشتر از زندگیت لذت ببری و خوش باشی تا حداقل خدایی ناکرده حسرت زده از دنیا نری !
- ۰۱/۰۲/۲۶