اگر دبیر شیمی کلاس دهم ما فوت شده خدا رحمتش کند , بلند قد و لاغر اندام بود و لهجه ترکی غلیظی داشت کلاس شیمی آن سال ساعت یک بعد از ظهر تشکیل می شد وقتی می رسید نفس نفس می زد و انگار با بینی اش سوت می زد معلوم بود تا مدرسه مسافتی را به سرعت و پیاده طی کرده تا خودش را به موقع سر کلاس برساند .
این ضرب المثل را در هر جلسه تکرار می کرد که : خر ملا نصرالدین را دزد برد و ملا رفت قبرستان بست نشست مردم جمع شدند و گفتند ملا چرا اینجا نشستی ملا گفت چون مطمئنم دزد هر جا باشد بلاخره میاد اینجا ! این مثل را می گفت و تکرار می کرد اخر سال سر و کار همه شما با منه !
امروز اقای میان سالی وارد دفتر شد و بعد از چند دقیقه جلو میز کار من ایستاد و گفت آقای رضایی من را شناختی ؟ از او خواستم ماسک صورتش را پایین بیاورد خیلی زود شناختمش باورش سخته اما او همان همکلاسی دوران دبستانم بود.
راستش هر وقت دوستان خیلی قدیمی را بعد از سالیان سال بطور اتفاقی تو دفترخانه ملاقات می کنم بی اختیار یاد آن دبیر شیمی و ملا نصرالدین و قبرستان می افتم !
- ۹۹/۱۱/۱۵