سایت شخصی پرویز رضایی

سردفتر اسناد رسمی 695 تهران

سایت شخصی پرویز رضایی

سردفتر اسناد رسمی 695 تهران

۷۴ مطلب با موضوع «خاطرات» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

تازه از راه رسیده بودم خانم که ظاهراً مدتی به انتظار نشسته بود کمی با عجله وارد اتاقم شد قباله ازدواج و کارت شناسایی خود و همسرش را روی میز کار من گذاشت

گفت در نظر دارد مهریه که ۵۰۰ عدد سکه طلا ست و کلیه حقوق خودش را در قبال گرفتن حق طلاق به همسرش ببخشد

زن که سی و هفت هشت ساله به نظر می‌رسید از من خواست به جای برادر نداشته اش هم که شده حداقل چند دقیقه‌ای به حرفهای او گوش بدهم

ایام کرونایی و کم بودن مراجعان فرصت بیشتر ی برای توجه به گرفتاری های مردم برای من فراهم کرده است

.

در مورد اختلافشان پرسیدم زن گفت مدت ۱۰ سال از زندگی مشترک آن‌ها می‌گذارد در حالیکه پنج سال است ارتباط عاطفی بین شأن کاملاً قطع شده و آنها فقط در محل زندگی و سکونت در یک چهار دیواری با هم اشتراک دارند .

در حالی که سعی می کرد تا جلوی سرازیر شدن اشکهایش را بگیرد ادامه داد اقا نه به هم پرخاش می کنیم و نه نسبت به هم کمترین ابراز محبت را نشان می دهیم یک زندگی کاملا سرد و بی روح و کسل کننده !

از موضع همسرش در. مورد جدایی شأن پرسیدم گفت برای او هیچ اهمیتی ندارد همسرم با شغل و کارخانه تولیدی اش ازدواج کرده و هیچ چیز دیگری برای او مهم نیست

در مورد فرزند یا فرزندان مشترکشان سوال کردم گفت : آقا از همان اول ازدواج من از اینکه کار به جدایی بیانجامد نگران بودم این ازدواج دوم من است از همسر اولم که بسیار هم او را دوست داشتم بعلت اعتیاد به مواد مخدر خیلی زود جدا شدم و به اصرار پدرم که وضع مالی خوبی نداشت تن به ازدواج با این آقا دادم و الان می بینم که این نگرانی ها بی جهت نبوده و از این جهت خوشحالم که حداقل با آوردن فرزند باعث بدبختی و فلاکت انسانهای دیگری مثل خودم در این دنیا نشدم

واقعیت این است که توقع ما آدم ها از زندگی مشترک متفاوت است بعضی به حق قابل تحمل بودن زندگی مشترک را برای یک عمر ادامه آن کافی نمی دانند .

  • پرویز رضایی
  • ۰
  • ۰

امروز یکی از عجیب ترین خاطرات دفترخانه ای خودم را برای تان بازگو می کنم برای شما نگفتم حدود دو ماه قبل در دفترکارم تنها بودم که آقایی حدودا چهل و هفت هشت ساله و خیلی چاق با قد نسبتا بلند به اصطلاح اذن ورود خواست به داخل دعوتش کردم بخاطر بالا آمدن از چند تا پله دفترخانه به شدت نفس نفس میزد از او خواستم قبل از صحبت چند دقیقه ای آرام بگیرد .

بعد از لحظاتی مرد که ته لهجه اش کاملا معلوم بود اصالتا شمالی است گفت آقا من از شما خواهش می کنم چند تا سند همزمان برای من و خانمم تنظیم کنید اول اینکه اقرار کند همه مهریه اش را وصول کرده البته بخشی از آن باقیمانده که فی المجلس در حضور شما پرداخت می کنم دوم من از شکایت خودم در دادگاه کیفری در مورد سرقت اموال منزل و طلا جواهرات موجود صرفنظر کنم سوم در مورد روابط نامشروعش هم رضایت می دهم و....یک وکالت طلاق من به خانمم میدهم یک وکالت طلاق هم خانم به من ... مدارکش را تحویل گرفتم و قرار شد بعد از آماده شدن اسناد تماس بگیرم.

دو روز بعد استعلامات لازم گرفته شد و اسناد برای امضاء آماده بود بعد از تماس تلفنی از طرف دفترخانه مرد دوباره مراجعه کرد وقتی از علت عدم حضور همسرش پرسیدم توضیح داد که در حال حاضر در بازداشتگاه اداره اگاهی است و برای حاضر شدن در دفترخانه باید با آنجا هماهنگی کند

همان روز متوجه شدم مرد مایل است تا قدری دردل کند وقتی علت اختلافاتشان را پرسیدم گفت اقا من خودم نظامی هستم ما ده ساله ازدواج کردیم پلیس زنم را در ویلای من در شمال با یک مرد غریبه دستگیر کرد مرد مدعی بود همسر من یکسال است که صیغه اوست وقتی با تماس پلیس به محل رسیدم با اینکه مامورین با دیدن شناسنامه ام متوجه شدند که همسر دائمی زن من هستم قصد داشتند من را آزاد کنند اما با استعلام از کلانتری هر سه ما را بازداشت کردند ظاهرا تجربه به ان ها یاد داده بود چه بسا زن و شوهر با تبانی هم به قصد تیغ زدن و اخاذی از اشخاص دست به این گونه اقدامات مکارانه بزنند ...در هر حال خیلی زود در کلانتری صحت گفته های من ثابت شد همانجا از همسرم و آن مرد غریبه و سردفتر ازدواجی که صیغه عقد موقت را جاری کرده بود شکایت کردم و الان بجز سردفتر که با قرار وثیقه آزاد است ان دو نفر بازداشت هستند

دو روز بعد دفتر کارم شلوغ بود خواهر و شوهر خواهرزن همراه خانمی که وکالتش را به عهده داشت از یک طرف و شاکی و یکی از دوستانش در طرف مقابل حضور داشتند همه منتظر اعزام زن از اداره آگاهی به دفترخانه بودند تمام گفتگوها حول محور مسائل مالی و چانه زنی در آن مورد بود تا اینکه زن با دست بند و پا بند همراه دو نفر مامور وارد دفتر خانه شد مامورین برای بازگرداندن زن به بازداشتگاه خیلی عجله می کردن برای همین با سرعت تشریفات امضای اسناد انجام شد و با خروج آنها از دفترخانه سایرین نیز خیلی زود متفرق شدند .

امروز بعد از دو ماه از آن جریان شوهر سابق زن برای کار دیگری به دفترخانه آمده بود خیلی خوشحال و سرخوش به نظر می رسید لپ های توپلش گل انداخته بود گفت الحمد لله همه چی به خوبی و خوشی فیصله پیدا کرد آقا واقعا از زندگی ام لذت می برم تا حالا چند تا خواستگار خوب داشتم ! اما دیگه قصد ازدواج ندارم به راحتی با هر کس بخواهم رابطه بر قرار می کنم باورتان نمی شه ! ... از شر آن زن هم کلا نجات پیدا کردم باید اعدام می شد همه خانواده اش بیمارند خواهرش هم با اینکه شوهر داشت با شخص دیگری ارتباط داشت تا کار به جدایی و طلاق کشید پدر خدا بیامرزش هم ....اما قاضی به صد ضربه شلاق محکومش کرد ! فردا هم جلسه محاکمه سردفتر ازدواج در دادگاه ویژه روحانیته ! پدر سوخته باید بگه چطور یک زن شوهر دار را با اینکه اسم من تو شناسنامه اش ثبت شده بود برای مرد دیگری صیغه کرده !

راستش تو دو ماه گذشته هر وقت به این قضیه فکر می کردم برای این پرسش که به چه دلیل زن شوهر دار و مردی که از از این جریان خبر داره باید بین شان صیغه عقد موقت جاری بشه جوابی پیدا نکردم جالب اینکه وقتی همین سوال را از شوهرش پرسیدم او هم نتوانست پاسخ قانع کننده ای بده انگار راجع به این موضوع اصلن فکر نکرده بود !

  • پرویز رضایی
  • ۰
  • ۰

نگار همه هنجارهای اخلاقی و دینی و مذهبی به یک باره فرو ریخته اند امروز آقایی میان سال وارد دفتر کارم شد گفت می خواهم به دخترم وکالت بدهم تا اجازه داشته باشد با هر کس که خواست ازدواج کند! کپی شناسنامه و کارت مترو خودش را هم روی میز گذاشت گفتم این مدارک برای احراز هویت شما کافی نیست و حتما لازم است کارت هوشمند و یا کارت ملی ارائه کنید

مرد گفت اینها در حال حاضر همراهم نیست و وقتی مطمئنم شد اصرار کردن بی فایده

است خواست تا مدارکش را جمع کند و بیرون برود که در همان حال یک مرد و زن جوان هم وارد اتاق شدند مرد جوان که از هیکل و بازوهای متورم و خالکوبی شده اش معلوم بود مدتها بدنسازی کار کرده گفت آقا اگر امکان دارد یک کارش بکنید این آقا آدم محترمیه ! راستش مجبور شدم راجع به لزوم ارائه اصل مدارک شناسایی اشخاص در دفتر خانه کلی توضیح بدهم تا کاملا توجیه شود .

بعد از آن توضیحات موقعی که هر سه می خواستند از دفتر خارج شوند یک لحظه مرد میانسال مکث کرد و از مرد و زن جوان همراهش خواست بیرون از دفترخانه منتظرش باشند مرد در اتاق را بست و وقتی من و او تنها شدیم گفت آقا یک سوال فنی از شما دارم و بدون اینکه من چیزی بگم ادامه داد چند سال پیش من و همسر سابقم از هم جدا شدیم و من از او و تنها دخترم تا مدتها هیچ خبری نداشتم تا اینکه اخیرا سر و کله دخترم پیدا شد و از من خواست تا با ازدواجش با آقایی که امروز همراه ما آمده بود موافقت کنم راستش این موضوع برای من هیچ اهمیتی ندارد خصوصا اینکه مدت دوساله آنها با هم زندگی می کنند و الان هم دخترم از این مرد حامله است گفتم خوب در حال حاضر مشکل کجاست ؟ مرد گفت مشکل ابنجاست که این آقا قبلا شوهر همسر سابق من بوده و بعد از طلاق از زن سابق من او با دخترم رابطه برقرار کرده !

برای لحظاتی مغزم کاملا هنگ کرده بود بعد از اینکه کمی حالم جا امد گفتم خوب آقا اینکه نمی شه این جوان وقتی با همسر سابق شما ازدواج کرد با دخترتان محرم می شود و ازدواج آنها حرمت ابدی پیدا می کند ...مرد گفت بله این را از دفتر چند تا از آقایان هم پرسیدم و همین جواب را به من داده اند گفتم خوب من چه باید بگم گفت نمی دانم فقط می دانم که اینها با هم دوساله زندگی می کنند و امروز یک بچه از آن مرد در شکم دختر من است !!! سوالم این است که آیا اگه رضایت بدهم فردا برای خود من مشگلی پیش نمیاد ؟ !

واقعیت این است که اگر این ماجرا و مانند آن به قول آن مرد فقط یک جنبه فنی چه می دانم مثلاً فقهی داشت پاسخ به این پرسش ها کار سختی نبود اما وقتی پای مصلحت های ریز و درشت وسط باشد یقینا کار به آن سادگی ها که اول تصور می شد نخواهد بود !

 

  • پرویز رضایی
  • ۰
  • ۰

 

زن برای تهیه استشهادیه گواهی حصر وراثت شوهرش آمده بود وقتی برگه را دیدم یک لحظه خشکم زد اسم متوفی حاج رحیم بود گفتم مادر حاجی لااقل هفته ای یکی دو بار به ما سر می زد ! این اواخر خبری ازش نبود !

حاج خانم که به نظر می رسید تو اون هوای گرم با چادر مشکی و ماسکی که داشت باید کلافه باشه در حالی که اشک تو چشمهاش حلقه زده بود و بغض گلوش را فشار می داد گفت : درسته حاجی این یکی دو ماه اخر بخاطر شدت بیماری اصلا از خونه بیرون نمیامد

حاج رحیم عاشق مسجد بود چند بار به من گفت دلم برای مسجد و نماز جماعت لک زده اما می ترسم از خونه بیرون برم با این حالی که دارم ی ماشین به من بزنه بمیرم و پسرهام برای گرفتن خسارت و دیه از راننده بخت برگشته او رو به خاک سیاه بنشانند یا روانه زندانش کنند .... آقا من که زن بابام اما دریغ از اینکه در این مدت چند ماه اخر لااقل تلفنی احوالی از پدرشان پرسیده باشند !

  • پرویز رضایی
  • ۰
  • ۰

آقا اسدالله از کسبه محله است مدتهاست با هم سلام و علیک داریم

امروز خیلی عصبانی بود گفت : آقا این اولین باره که برای پسر کوچکترم به خواستگاری رفتم دوره زمانِ عوض شده همه قصد کلاهبرداری دارند ... شرط خانواده عروس را ببینید تو را بخدا :

اول اینکه از 350 سکه بهار آزادی مهریه فقط نصف آن عندالاستطاعه باشد و بقیه عندالمطالبه !

دوم : نصف مهریه عندالمطالبه را هم داماد باید نقدا بپردازد تا جهیزیه عروس را تهیه کنند

اما پیش از این که چیزی بگویم دوباره رو کرد به من و گفت: آقا مگر تهیه جهیزیه با خانواده عروس نیست ؟

عرض کردم :

1- اینکه جنابعالی و اقا پسر محترم تان قبول کرده اید مهریه 350 سکه طلا باشد یعنی پذیرفته اید که این مقدار سکه بدهکار هستید و شرعا و قانونا باید بپردازید

2 - شرط عندالمطالبه ماهیت دین را که معلق بر توانایی بدهکار است تغییر نمی دهد بنابر این چه مهر عندالاستطاعه باشد و چه عندالمطالبه مرد تنها در صورتی مکلف به پرداخت است که استطاعت مالی داشته باشد

3 - طبق قانون و شرع جهیزیه ( اثاث البیت )جزو نفقه است و تهیه آن به عهده مرد است حالا اگر خانم حاضر شده آن را از محل قسمتی از مهریه خود تهیه کند در حقیقت ایثار کرده !

  • پرویز رضایی
  • ۰
  • ۰

مرد میان سال ,کوچک اندام با سر و وضع معمولی و بسیار محجوب به نظر می رسید موقع حرف کاملا سرش را به زیر می انداخت .

گفت : در شهرستان خودمان معلم بودم و چندین ساله که بازنشسته شدم می خواهم مهریه خانم را بدهم و وکالت داشته باشد تا هر وقت خواست طلاق بگیرد .

هنوز چند دقیقه بیشتر از آمدن مرد نگذشته بود که همسرش وارد اتاق کارم شد بر خلاف مرد قد نسبتا بلند و درشت اندام بود با بی توجه به همسرش کنار او نشست از خانم خواستم تا قباله ازدواجشان را ببینم قباله را از کیفش بیرون آورد و روی میزم گذاشت آن را باز کردم مرد 66 ساله و زن 52 سال داشت و از ازدواجشان 39 سال می گذشت

زن سر صحبت را باز کرد و گفت : آقا حقیقت این است که اهل خرجی دادن نیست از اول هم کار می کردم و با هر بد بختی که بود خرج خانه را در می آوردم الان هم از سالمندان نگهداری می کنم ...مرد حرفش را قطع کرد و گفت اقا ایشان ابدا تمکین نمی کند شرعا و قانونا باید تمکین کند آیا اینطور نیست ؟ تازه چرا باید خرجی بدهم مگر او تمکین می کند بیشتر اوقات خانه نیست ساعت یازده , دوازده شب میاد ظاهرا را به تازگی خواستگار هم پیدا کرده ...زن حرفش را قطع کرد و گفت : آخه همین طوری که نیست پشت سر هم تمکین تمکین می کنی تو چه سرویسی به من می دهی که توقع داری من مدام به تو سرویس بدهم و...برای اینکه جلوی دعوا و جدل را بگیرم پرسیدم چندتا فرزند دارید ؟ زن گفت : 6 تا آقا دو تا شان رفتند سر خونه و زندگی خودشان و چهار تای دیگه با ما هستند دو تا دختر دوتا پسر کوچکترین آنها 21 ساله است ... ( البته با این تعداد بچه ادعای مرد در مورد اینکه خانم ابدا تمکین نکرده کمی تعجب آور بود ! ) آقا این مرد زن میخواد من بارها به او اجازه دادم حتا کتبا نوشتم ازدواج مجدد بکنه حالا ادعا می کنه تا اسم تو داخل شناسنامه من هست کسی حاضر به ازدواج با من نیست منم می خواهم از او وکالت بگیرم خودم دنبال کار طلاق باشم تا این آقا آزاد باشه با هر کسی خواست ازدواج بکنه مگر چند بار آدم به دنیا میاد تا یک بارش اینطور به فنا داده بشه ! مهرم حلال جان هر دوی ما آزاد ...

 

  • پرویز رضایی
  • ۰
  • ۰

خانم و آقایی صیغه عقد موقت جاری می کنند و ضمن عقد مرد به زن وکالت می دهد تا او نیز هر زمان که بخواهد مانند مرد بدون نیاز به مراجعه به دادگاه مدت باقیمانده را بذل و خود را از قید زوجیت با مرد در مدت باقیمانده برهاند و خلاص .

در این رابطه مشترک هیچ تعهدی مرد بلحاظ پرداخت نفقه اعم از مخارج خورد و خوراک , پوشاک , مسکن و...زن ندارد و زن نیز ایضا از تمکین عام (مانند عدم خروج از منزل ,ادامه تحصیل , گرفتن پاسپورت بدون اذن شوهر ...) نسبت به مرد معاف است.

قانون این رابطه را محترم می شمارد و فرزند مشترک شرعا ملحق به مرد و زن و از حقوق قانونی و شرعی همچون سایر فرزندان زنان و شوهران عادی برخوردارند .

ظاهرا تفاوتی با ازدواج سفید ندارد الا اینکه دومی فاقد مشروعیت قانونی و شرعی است اما در اولی این رابطه مورد حمایت شرع و قانون است.

پ .ن

مطلب این پست صرفا بر اساس قانون و فقه جعفری است و عجالتا در خصوص نفس عقد موقت قصد داوری ندارم.

  • پرویز رضایی
  • ۰
  • ۰

 

اگر دبیر شیمی کلاس دهم ما فوت شده خدا رحمتش کند , بلند قد و لاغر اندام بود و لهجه ترکی غلیظی داشت کلاس شیمی آن سال ساعت یک بعد از ظهر تشکیل می شد وقتی می رسید نفس نفس می زد و انگار با بینی اش سوت می زد معلوم بود تا مدرسه مسافتی را به سرعت و پیاده طی کرده تا خودش را به موقع سر کلاس برساند .

این ضرب المثل را در هر جلسه تکرار می کرد که : خر ملا نصرالدین را دزد برد و ملا رفت قبرستان بست نشست مردم جمع شدند و گفتند ملا چرا اینجا نشستی ملا گفت چون مطمئنم دزد هر جا باشد بلاخره میاد اینجا ! این مثل را می گفت و تکرار می کرد اخر سال سر و کار همه شما با منه !

امروز اقای میان سالی وارد دفتر شد و بعد از چند دقیقه جلو میز کار من ایستاد و گفت آقای رضایی من را شناختی ؟ از او خواستم ماسک صورتش را پایین بیاورد خیلی زود شناختمش باورش سخته اما او همان همکلاسی دوران دبستانم بود.

راستش هر وقت دوستان خیلی قدیمی را بعد از سالیان سال بطور اتفاقی تو دفترخانه ملاقات می کنم بی اختیار یاد آن دبیر شیمی و ملا نصرالدین و قبرستان می افتم !

  • پرویز رضایی
  • ۰
  • ۰

آقایی که حدودا پنجاه ساله به نظر می رسید و سر و وضع بسیار مرتبی داشت همراه یک خانم جوان وارد دفتر کارم شدند .

قبلا همکاران اطلاع داده بودند که مراجعین قصد تنظیم سند در مورد مهریه را دارند با توجه به سن و سال آقا و زن جوان و به تصور اینکه خانم ؛ همراه پدر خود مراجعه نموده از آقا در مورد علت عدم حضور همسر خانم پرسیدم مرد که بسیار محجوب می نمود و خیلی مودبانه و شمرده شمرده صحبت می کرد

توضیح داد که زن جوان همسر خود اوست و چند ماهی بیشتر از ثبت رسمی ازدواجشان نمی گذرد اما خانم حاضر به زندگی مشترک نیست و اصرار به جدایی دارد برای همین از من خواست تا با توجه به عدم رابطه زناشویی بین آنها و اینکه خانم مطلقه می باشد وکالت نامه ای تنظیم کنم تا زن بدون حضور او بصورت توافقی تشریفات طلاق را انجام دهد

سند ازدواج را ورق زدم مهریه ۵۰۰ سکه طلا تعیین شده بود و با صحبت های که مطرح شد متوجه شدم مرد استاد اقتصاد در یکی از دانشگاههای معتبر دولتی است و چند ماه قبل با این خانم که از دانشجویان خود او بوده ازدواج کرده و ... زن جوان از من خواست تا قبل از هر اقدامی تکلیف مهریه معلوم شود ...

مرد با بیان اینکه در این مورد با وکیلش مشورت کرده اصرار داشت چون خانم مطلقه است با توجه به ماده ۱۰۹۲ قانون مدنی چیزی به عنوان مهریه به او تعلق نمی گیرد و زن که ظاهراً با تجربه تر و کارکشته تر از وکیل مرد به نظر می رسید معتقد بود در صورت طلاق باکره بودن یا نبودن هیچ تاثیری در تعلق نصف مهریه به زن ندارد ... در این فقره زن جوان درست می گفت واقعا او حرفه ای بود.

پ . ن

-------

۱- ما‌ده ۱۰۹۲ قانون مدنی : هر گاه شوهر قبل از نزدیکی زن خود را طلاق دهد زن مستحق نصف مهر خواهد بود و اگر شوهر بیش از نصف مهر را قبلا داده باشد‌ حق دارد مازاد از نصف را عیناً یا مثلا یا قیمتا استرداد کند.

۲- حکم مهریه باکره و غیر باکره:

سؤال: آیا بین باکره و زنان دیگر در این مورد که دخول باعث مهر کامل و عدم دخول باعث تنصیف مهریه مى شود فرقى هست؟

جواب: فرقى میان باکره و غیر آن نیست / آیه الله مکارم شیرازی

  • پرویز رضایی
  • ۰
  • ۰

 

ساعت حدودا ده صبح بود باران شدیدی می آمد و دانه های درشت باران از پشت شیشه های بخار گرفته پنجره غلت می خورد و به طرف پایین شُره می کرد.

در حالی که بعضی از مردم به سرعت از کنار خیابان عبور می کردند بعضی هم که چتری بالای سرشان داشتند سلانه سلانه قدم می زندند وبعد از تعطیلات دو هفته ای کرونا ویترین مغازه ها برانداز می کردند .

داشتم از جایی که با دست بخار روی شیشه را پاک کرده بودم به خیابان نگاه می کردم که مرد جوان و خانم میانسالی وارد دفتر شدند برخلاف آقا که لاغراندام و ترکه بود خانم هیکل درشتی داشت.

خانم پیش دستی کرد و آقا گفت از دادسرا آمده ایم همکارانتان شما را معرفی کرده اند می خواهیم رضایت نامه تنظیم کنید از شاکی و متهم پرسیدم .

مرد جوان گفت : آقا شاکی من هستم

گفتم : یعنی شما از خانم شکایت کرده اید ؟

مرد گفت نه متهم بازداشته از خانم سمتش را در این قضیه پرسیدم گقت من سمتی ندارم از طرف زندانی آمده ام و می خواهم با شاکی تسویه حساب کنم !

گوشی خانم زنگ زد و او از اتاق بیرون رفت از جوان خواستم کمی در مورد موضوع شکایت توضیح بدهد

جوان گفت : اقا من خودم مامور انتظامی هستم و خیلی زرنگتر از امثال این اقا اما به هر حال مامور ممکنه گاهی ممکنه گول بخوره !

گفتم :حالا چه اتفاقی افتاده گفت ؟

گفت : راستش چد روز پیش تو فضای مجازی تبلیغ ی گوشی موبایل را گذاشته بودند تشویق شدم بخرم تماس گرفتم فروشنده خواست نصف مبلغ رو اول براش واریز کنم و بقیه را وقتی گوشی را تحویل گرفتم قبول کردم دو روز بعد تماس گرفتم و خواستم گوشی را تحویل بده تا باقی پول واریز کنم عذر اورد که الان تو بیمارستان پشت در اتاق عمل منتظرم تا مادرم را بیرون بیاورند ضمن اینکه شدیدا نیاز به پول دارم... با التماس از من خواست تا باقیمانده پول گوشی را برای او کارت به کارت کنم تا بعد از ترخیص مادرش گوشی را بفرسته !

جوان که نمی خواست ساده لوح به نظر برسد در حالی که مدام تکرار می کرد خودش آدم زرنگیه و به جز این مورد ابدا نخورده ! توضیح داد بلاخره رد شماره کارت ها را گرفته تا به متهم رسیده وادامه داد ... اقا راستش خیلی زرنگه یکی از کارتها مربوط به یک آب زرشکی بود یکی دیگه راننده تاکسی راننده تعریف می کرد سوار ماشین من شد وقتی به مقصد رسیدیم پول نداشت گفت شماره کارت بده واریز می کنم بیست تومان هم اضافه داد وقتی واریز کرد سیصد واریز کرد و خواست بقیه اش را به یک کارتی واریز کنم و ...

وقتی سند رضایت امضاء شد و جوان دفترخانه را ترک کرد هنوز خانم نرفته بود انگار سوالی داشت که مردد بود مطرح بکنه یا نه بلاخره به اتاق کار من آمد و گفت: آقا من سه تا آپارتمان دارم می خواهم ازدواج کنم اما می ترسم که وقتی ازدواج کردم این آپارتمانها به شوهرم برسه گفتم ابدا اینطور نیست الا اینکه شما زودتر فوت کنید که در ان صورت نصف اموال شما به همسرتان انتقال پیدا می کند خانم گفت بله ترسم از همینه من سه بچه دارم و ... ظاهرا مرد کلاهبردار مخ این خانم را هم حسابی زده بود ...

  • پرویز رضایی